اولین صفحه صبحگاهی

اولین صفحه صبحگاهی اولین صفحه صبحگاهی را رسما از روز چهارشنبه  8 تیر 1401 استارت زدم با امید آنکه این صفحات بدون وقفه ادامه پیدا کند . یک روز دیگر پر از برنامه و شلوغی آنقدر که ذهنم منفجر می شود ، هزاران کار که نمی توانم آنها را طبقه بندی کنم . چند روزی […]

اولین صفحه صبحگاهی بیشتر بخوانید »

راز آرامش

راز آرامش راز آرامش در درون ماست .امروز وقتی کتاب راز در شروع به خواندن کردم، تیتر فصل جدید این بود : راز کارها را آسان می کند و می تواند راز آرامش ما باشد. در ادامه متوجه شدم که احسااسات ما روز ما را می سازند . وقتی من حال و احساس بدی مثل

راز آرامش بیشتر بخوانید »

قلب

قلب گوشه‌ای دلپذیر را سکنا گزین بادی میخانه را بر لب ببین سکوت و عود و شمع هر سه و را می‌خواند در حرم قلـــــــــب تو محرم اسرار حق قلـــــــــب تو میخانه مستی نگر قلـــــــــب تو با دود عود پیدا می‌شود قلـــــــــب تو با شمع جان هویدا می‌شود قلـــــــــب تو در قلـــــــــبــــها پیدا می‌شود قلـــــــــب

قلب بیشتر بخوانید »

زندگی

زندگی را زنـــــــــــــدگی کن شاید در این لحظه زندگی تو را رها کند و تو دیگر سوار بر اســــــــــــب سرکش درونت نباشی سوار بر زینی خالی از اسب و تــــــو مانده ای در کوره راه بـــــودن و یــــــــــا نــــبـودن که البته وقتی حرکتی نبـــاشـــــد و در جــــــا زدن، همان نبــــودن است و حتی پس رفتی

زندگی بیشتر بخوانید »

پیچک

از پیچک تا پرواز گاهی روزها در وجودم می پیچم همچون پیچکی که راه آسمان را تازه آموخته. اما دریغ که دستت به آسمان نمی رسد، مگر آنکه از ریشه هایت جدا شوی و پرواز را تجربه کنی و برسی به آن ️ ️ بی نهایت باقی … ۲۹ دیماه ۱۴۰۲ #نویسنده #نویسندگی #نرگس_داوری https://t.me/nargesdavari55

پیچک بیشتر بخوانید »

فریاد

فریاد شعله های سکوت همیشه سوزنده نیست، گاهی تو را منجمد می‌کند، از یخ سردتر می‌شوی. در شعله های شرر انگیز جانانه سکوت کوچ می کند به سرزمین وجودت و سکوت سردترت می کند. در افق های نزدیک رکوع و بر می انگیزد تو را در اوج سجود و قنوت و تو دوباره بال و

فریاد بیشتر بخوانید »

نا گفته های نمناک

  ناگفته های نمناک شب گفته‌ های سکوتم قلبم را نوازش می‌کند  نوازشی از جنس ناز و نیاز شاید هم راز و نیاز من زنده می‌شوم با عشق  من زنده می‌شوم با یار  من زنده می‌شوم با آن الهه‌ی بی‌همتا من دوباره پاک می‌شوم در این چشمه زلال  من دوباره عاشق می‌شوم  در لحظه‌های راز

نا گفته های نمناک بیشتر بخوانید »

دنیای آرزوها

  دنیای آرزوها یک دنیا آرزو دارم که هر شب می‌آید به یادم با خود می‌گویم فردا همه آنها را در می‌یابم دریغ که لحظه خاموشی چشمانم همه خاموش می‌شوند تا فردا شب و دوباره لحظه خاموشی چشمانم می آیند به دنیایم آخر این چه آرزوهایی است که هر شب موقع خواب می‌آیند   نوشته

دنیای آرزوها بیشتر بخوانید »

از جنگ تا حق

 از جنگ تا حق   در جنگ‌های درونم دخترکی دارم  که دنیایم را می‌کاود تا به من برسد  تا مرا پیدا کند و مرا در آغوش بگیرد آغوشی که مادرانه است تا دخترانه و در تمام لحظات در گوشم نجوا می‌کند  آرام باش آرام بگیر تا پروانه وجودت بر شانه راستت بنشیند و پروانگی را

از جنگ تا حق بیشتر بخوانید »

محبوبم

محبوبم تو در کرانه های عشق وجودم لنگر انداخته ای و حتی لحظه ای از ساحل آرامشم دور نیستی. محبوبم!  دلتنگی هایم با تو به پایان می رسد و من آزاده ای در کشاکش روزگارم می‌شوم. محبوبم!  شوق حضور به درگاه وجودت مرا لبریز می کند و سر می روم از مهر وجودت. محبوبم!  دنیای

محبوبم بیشتر بخوانید »

مادر شیرین سخن دختر قصه ها

شاهین اقبال و مادر شیرین سخن دختر قصه ها مادر شیرین سخن دختر قصه ها همانطور که بقچه ­اش را به دوش کشیده بود به راه افتاد. با طلوع خورشید از پشت کوه ها سر برآورد و با اشعه های خورشید از کوه جاری شد. چه شکوه و عظمت را باهم به وجود آورده بودند.

مادر شیرین سخن دختر قصه ها بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا