فریاد
شعله های سکوت همیشه سوزنده نیست، گاهی تو را منجمد میکند، از یخ سردتر میشوی. در شعله های شرر انگیز جانانه سکوت کوچ می کند به سرزمین وجودت و سکوت سردترت می کند.
در افق های نزدیک رکوع و بر می انگیزد تو را در اوج سجود و قنوت و تو دوباره بال و پر می گیری در آسمان سکوت، که فریادی بالاتر از آن نخواهی یافت و اوج می گیری تا آسمان پندار خدا و درک میکنی بال فرشتگان حامل یاد خدا.
دوباره بر شانهات می زنند،هیهات!
و تو دوباره سقوط میکنی به ژرفای خیال
به قعر دل ناآگاه صدا، دوباره سکوت می کنند، در اوج نیاز تو نه شعله ور، نه در انجماد،
دوباره از عرش به فرش می رسی با فریاد…
نوشته این روزهای من
۲۹آبان ۱۴۰۲ N.D